۱۳۸۵ آذر ۲۰, دوشنبه

پیامبری در زاگرس!

 


پیش خوانش:


 


" شعری نوشته ام برای قصّه ها


  کلمه ای بگو که از میله بگذرد    بگذرم "


دعوتتان می کنم به خوانش ِ دعوت ِ احسان الهی فر به زیستن ، وقتی که در این وانفسا، اصل بر نفس کشیدن است:


 


                                                         پیامبری در زاگرس


 


 


اگرچه دستان ِ بسته ام خالی است ؛ موقتا" ، آنچه هست پیشکش ِ او:


 


 


 


1


 


 


 


با این که تمام ِاین آمد و شد


در تاکسی و مترو


در اتوبوس می گذرد


باز هم هر روز


بند ِ کفش هایم باز است


.


.


.


دارم به نیم پای ِ پیاده فکر می کنم


و تمام ِ راه ِ نرفته


تمام ِ راه ِ رفتن


 


 


 


2


 


 


 


دل آشوبه دارم


ولی هوا


مثل ِ همیشه است


مثل ِ همیشه معمولی است


.


.


.


تویی؟!


از کدام راه آمدی


که ندیدمت؟


.


.


.


دلم آرام است


صبح ِ خیلی زود


بیدارم می کنی


 

۳۲ نظر:

  1. کوچکم . کوچکتر از انکه حتی بگویم : خواندمتان . اما خواندم .
    مثلا به روزم . نمی دونم دوباره کی می تونم به روز کنم . علی الحساب زمانه انگار زمانه نه بر وفق مراد است ...

    پاسخحذف
  2. سلام. حق با شماست. لینک دوات را اضافه کردم. سپاسگزارم

    پاسخحذف
  3. مکارم تو به آفاق می برد شاعر
    ازو وظیفه و زاد سفر دریغ مدار
    دل آشوبه دارم ولی هوا مثل همیشه نیست .انگار چیزی دراین رایحه سهم دارد.پرنده ای .شعری.دوستی
    اجازه بده بند پوتین هایم را شل کنم و بگویم: سلام

    پاسخحذف
  4. رسید عزیز. در اولین فرصت براتون می زنم . البته فکر کنم همه ی آلبوم هاش رو روی کامپیوتر نداشرم . مقداریش کاست هست !

    پاسخحذف
  5. من و متن به روز شد و منتظر نظرات شما....

    پاسخحذف
  6. حبیب جان لینک این همشهری اماراتی رو برام بفرست.

    پاسخحذف
  7. سلا حبیب جان
    این متن از متن های ماقبلت بسیار جلو تر است. چون زبان را شل کرده ای. با زبان می شود بسار راحت ارتباط برقرار کرد. این شعر امد وشد بین رویا و واقعیت است. در هم شکستن مرز رویا و واقعیت.


    با این که تمام ِاین آمد و شد

    در تاکسی و مترو

    در اتوبوس می گذرد

    باز هم هر روز

    بند ِ کفش هایم باز است

    اطمینان نداشتن شاعر از خواب یا بیدار بودن را به راحتی میتوان احساس کرد. حتا بیخیالی او را به اوضاع:



    دل آشوبه دارم

    ولی هوا

    مثل ِ همیشه است

    مثل ِ همیشه معمولی است

    .

    پاسخحذف
  8. اما درقسمتس از اثر این اشفتگی بین رویا و واقعیت به خوبی اجرا میشود و راوی میگوید:
    .

    تویی؟!

    از کدام راه آمدی

    که ندیدمت؟

    راستی ایا این خواب نیست؟ (یادم نرود که تمام این اتفاق ها در مترو یا اتوبوس میگذرد.) او از هیچ چیز مطمئن نیست. در پایان هم گزاره :
    دلم آرام است

    صبح ِ خیلی زود

    بیدارم می کنی



    نشان نمیدهد که راوی از چه چیز بیدار میشود. از خواب یا از واقعیت؟ این متن شدیدا در مرزهای رویا و واقعیت در حجرکت است. متنی که حس و تکنیک به اعتقاد من با هم در هم تنیده اند. من این متن را به عنوان یک متن خوب قبول دارم. متنی که گسستش در بعضی از سطرها طبیعی این اثرند. چون راوی حقیقتا معلوم نیست خواب است یا بیدار؟

    پاسخحذف
  9. سلام حبیب عزيز... با يک کار کوتاه « ما چند نفر بوديم» به روزم... خوشحالم ميکنی اگر نظر بدهي. ممنون.

    پاسخحذف
  10. سلام حبیب سلیمی نژاد عزیز

    با یک شعر تازه به روز هستم..منتظر م عزیز

    پاسخحذف
  11. سلام حبيبي
    اين روزها گرفتارم و خسته. دارم راه هاي جديد بودن در سازمان را تجربه و آزمايش مي كنم. آمدم مفصل تر مي گويم. بزودي مي آيم.
    از شعرت لذت بردم. راستش اين روزها مي شود امضاي حبيب را نانوشته ديد. شايد ديگر نيازي نباشد اسمت را پاي شعرهات بنويسي. زبان و بازي هاي تكنيكي ات مختص خودت است.

    پاسخحذف
  12. ساده و زیبا...

    با یه ترانه به روزم

    پاسخحذف
  13. حميدرضا سليماني۲۹ آذر ۱۳۸۵ ساعت ۱۵:۴۸

    حبيب همان روز اول خواندمت
    مثل روز اول
    مثل صبح اول وقت

    پاسخحذف
  14. خانم دندان هایش را مسواک می زند

    تا راحت تر بخندد برای دوست پسرهاش

    با یک شعر تازه به روزم ومنتظر نظرت عزیز

    پاسخحذف
  15. دل آشوبه دارم
    ولی هوا مثل همیشه معمولی است

    پاسخحذف
  16. سلام
    امیدوارم سلامت باشید
    منتظر نقدهای پربارتان
    بر کار جديدم هستم
    درست وقتی جهانگرد شدی فهميدم
    دنيا چقدر کوچک است
    و...

    پاسخحذف
  17. سلام دوست عزیز زیباو جالب بود. امیدوارم که به وبلاگ داستان نویسی من سری بزنید

    پاسخحذف
  18. همیشه ، وقتی تنها و نا امید و ملول
    تنت ، روانت ، از دست این و آن خسته است ،
    همیشه ، وقتی رخسار این جهان تاریک ،
    همیشه ، وقتی درهای آسمان بسته است ،
    همیشه ، گوشه ی گرمی ، به نام دل با توست
    که صادقانه تر از هر که با تو پیوسته ست !
    به دل پناه ببر ! که تمنای توست ، دارد دوست !
    به روزم

    پاسخحذف
  19. "پرده آخر" به روز شد و منتظر...

    پاسخحذف
  20. سلام دوست عزیز منتظر نظرتونم

    پاسخحذف
  21. سلام
    با وبلاگ جدیدم و کمی نوشته منتظر حضورتان هستم.
    با احترام سروش سمیعی

    پاسخحذف
  22. "دارم به نیم پای ِ پیاده فکر می کنم
    و تمام ِ راه ِ نرفته
    تمام ِ راه ِ رفتن"
    :
    "دل آشوبه دارم
    ولی هوا
    مثل همیشه معمولی است"
    :
    :
    در صبحی آرام
    دلم را بیدار می کنی؟

    پاسخحذف
  23. دستان ام را می کارم
    سبز خواهند شد می دانم می دانم
    موفق و موید باشید

    پاسخحذف
  24. این به روز شد ن هم عجب کار سختی ست. وقتی یاد آنوقتها می افتم که هفته ای چند غزل داشتیم پر از غلط حسرت می خورم . حالا همین چند کلمه هم که می نویسیم هی از سر و تهش می زنیم . مبادا که واقعا بفهمند توی دلمان چه می گذرد . لعنت به هر چه ایجاز . به هر چه بند ...
    به روزم مثلا .

    پاسخحذف
  25. سلام! كار خوبي بود آنجاهايي كه بي تكلف حرفشونو زده بودند

    پاسخحذف
  26. سلام حبیب عزیز

    با یک کار تازه به روزم.........

    پاسخحذف
  27. وبلاگ معمارستان در راستای دستیابی راحت تر دوستان ادبی به وبلاگها ی ادبیات معاصر بیش از 300 لینک را در صفحه لینک های خود قرار داد. لینک شما هم در قسمت لینک های وبلاگ معمارستان قرار داده شد . اگر مایل بودید می توانید این وبلاگ را لینک نمایید. منتظر خبر شما هستم.

    پاسخحذف
  28. سلام حبیب عزیزم ! خوبی برادر ؟
    کار خوبی خواندیم . بخصوص نیمه ی اولش ( نیمه ی دومش کلا اضاف بود!)
    ماهم برگشتیم ( خودت که می بینی !)
    منتظر تشریف افشانی شما هستیم !
    مواظب خودت باش
    یا حق !

    پاسخحذف
  29. سلام دوست عزیز...
    به آفرید به روز شد...
    منتظر نظرات خوب شما هستم...

    پاسخحذف