۱
کمانش را بر دیوار کشیده بود
که پنجره ذات ِ نور را مگر می فهمد؟
و سقف
پرواز ِ ادامه اش را
در هم شکسته بود
که تا کجاها که نمی رفت اگر سقف نبود!
و هی بال و پرگشود و بال و پر ...
پر زد و
محو شد
.
.
.
و باز ناگهان رویید
و در کار ِ خودآرایی بود
که دیدم ادامه ی شکسته در سقف
شکسته باز و از دیوار
پایین خزیده است
بیضی ِ رنگین ِ فریب!
عشق ِ اوّل
در مزرعه ی ترس
.
.
.
مترسکی رویید
اندر آداب سرودن شعر - بهرام صادقی