۱۳۸۶ شهریور ۶, سه‌شنبه

ققنوس وار


 


پیش خوانش :


 


همراهی کرده ام حسین عزیز را در ترجمه ی زیبای اش از شعر " ققنوس وار " ، به حرمت و یاد ققنوس واران زمین ، آنان که آبروی خاک اند .  بدیهی ست که موسیقی و صدای بی بدیل احمد کایا ، این شعر (BİR ANKA KUŞU) از هایال اوغلو رو دلنشین تر کرده است . آهنگ را می توانید از اینجا دانلود کنید .


 


 



سردی لوله صدها تفنگ به سویم چرخید


صدها ماشه ی فلزی


در همان لحظه کشیده شد


مادر! در سایه بیدی مرا زدند


فرزندی که به بوسیدن اش دل دل میکردی


بر خاک غلطید


 


شغالان یک به یک


بر سینه و قلبم هجوم آوردند


مادر!


مرا چون لاشه ای دریدند و پراکندند


و پاره هایم را


برای شناسایی تحویل دادند


 


من در این سرزمین تلخی ها


همه ستمی را چشیدم


که به انسان رفت


گرسنگی را به بستر بردم / خوراکم را به صبر آغشتم


مرا زدند


هزاران بار / هزاران مرتبه


مادر!


من خود این راه را برگزیدم


من زندگی ام را خود زخمی خواستم


 


شب ها مرا می شناسند


فرودم را / پر گشودنم را


شب ها چه خوب


خون دل خوردن هام را می دانند


مادر!


مرا در دل تاریکی به فراموشی بسپار


که من خون کاشتم و


تاریکی درو کردم


 


مرا حین ارتکاب جرم گرفتند


آنگاه که پاره های قلبم را قسمت می کردم


و با غل و زنجیر


دست و پایم را دریدند


مادر!


من ای که وجب وجب این خاک را در تمنای امید جنگیدم و


تنها به خاطر یک کف دست عشق


داغ بر چشمانم کشیدند


 


همچون پرومته (۱) چار میخ بر سنگ


جگرم خوراک کرکس ها شد


همچون اسپارتاکوس در اسارت


طعمه شیرها شدم / فنا شدم


در قعر تاریک چاه ها


یوسف بودم


در صحرای کربلا ، حسین


در زندان ها ، سلطان جم (2)


پیر سلطان (3) ، بر بالای دار


و در "مادیماک"(4) سی و هفت تن بودم


 


این چندمین مرگ من خواهد بود؟


این چندمین میلاد من خواهد بود؟


از خدایان آتش برگرفتم


به بلندای قرنها شعله کشیدم / سوختم


مانند یک ققنوس مادر!


مانند یک ققنوس


از خاکسترم خود را آفریدم


 






(۱)پرومته : از خدایان اساطیری یونان و پسر عموی زئوس بود که آتش را از زئوس دزدید و به انسانهای فانی داد. به همین دلیل زئوس او بر قله کوه کوکاسوس به چارمیخ کشید و هر روز عقابی جگر او را در سینه اش میخورد. اما از آنجا که پرومته فناناپذیر بود جگرش دوباره ترمیم میشد و او هر روز این زجر را تحمل میکرد. او نماد روشنگری و ذکاوت است با حس انساندوستی قوی.


(۲)سلطان جم (1459-1495 میلادی): فرزند محمد شاه جهانگشا و برادر سلطان بایزید دوم، پس از مرگ پدر بر سر جانشینی پدر با برادرش وارد جنگ شد و پس از کش و قوس فراوان تاج و تخت را به بایزید واگذار کرد. به دعوت مسیحیان به جزایر رودس رفت ولی با خیانت آنها زندانی شد. پاپ به او پیشنهاد کرد که به مسیحیت بگراید و جنگ های صلیبی را به کمک او احیا کند که او نپذیرفت. هر چند هرگاه بایزید قصد لشگرکشی به سرزمین های مسیحی را میکرد با تهدید به آزادی دیگر مدعی تاج و تخت عثمانی (سلطان جم) روبرو میشد. سلطان جم در زندان فوت کرد.


(۳)پیر سلطان: عارف نامی ترک


(۴)مادیماک (هتل مادیماک): در دوم جولای سال 1993 در منطقه سیواس ترکیه، هتل مادیماک، محل سکنای میهمانان بزرگداشت پیر سلطان(عارف نامی ترک) توسط بنیادگرایان محاصره و سپس به آتش کشیده شد. این محاصره در پی ترجمه کتاب آیات شیطانی توسط عزیز نسین (نویسنده معروف ترک) شکل گرفت. در این حادثه 37 نفر جان باختند.



 



۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه

سن آقلاما

پیش خوانش : باعث تأسف است که وبلاگ به جای ترجمه ی ترانه ی  BİR ANKA KUŞU  از هایال اوغلو برای تقدیم به مجید توکلی ، احسان منصوری و احمد قصابان به روز می شود با ترانه ای از صدای ناب سزن آکسو (sezen aksu ) به نام  sen ağlama. اگر فکر می کنید که کلام خیلی کلیشه ای ست تقصیر از سلیقه ی انتخابی من نیست ، تقصیر از ترجمه هم نیست ، حتی کوتاهی از طرف ترانه سرا هم نیست ، مشکل اینجاست که  عشق و جدایی ، حدیث مکرری ست که نامکرر است یا می نماید ... ترانه را از اینجا بشنوید و عجالتا" این هم متن و ترجمه تا ... :


 


 


 


sen ağlama


 


hasret oldu ayrılık oldu


hüzünlere bölündü saatler


gördüm sarkan iki damla yaş


ayrılık da sevgiyle beraber


 


bir şarkı bir şiir gibi


yaşadım canım acıları


senden bana hatıra şimdi


sakladığım sevgili kederler


 


bir sır gibi saklarım seni


bir yemin bir gizli düş gibi


ben bu yükü taşırım sen git,


git acılanma....


 


sen ağlama dayanamam


ağlama göz bebeğim sana kıyamam


al yüreğim senin olsun


yüreğin bende kalırsa yaşayamam


 


 







براي آن " هفت تا گريه "ي تو ! 



 


گریه نکن


 


فصل جدایی و حسرت فرا رسید


ساعتها سهم غم شدند ،


دیدم که در لحظه ی جدایی 


معنی عشق


دو قطره ی جاری اشک است


 


مانند یک ترانه ، یک شعر


تلخی های جانم را زیستم


اکنون سهم من از تو خاطره است


و من غم دوست را عزیز می دارم


 


تو را مانند رازی نگه می دارم


مانند یک سوگند ، یک رویای پنهانی


من این بار را بر دوش می کشم


تو از تلخی ها برو


 


گریه نکن که تاب نمی آرم


دلم نمی اید که سوی چشمم گریه کند


قلب سرخم برای تو / ولی


اگر مهر من  در تو باشد


تاب زیستن نخواهم داشت