"- زیاد به خودت زحمت نده یه دفه / - ... ؟! / - این همه دلت برای این همه آدم تنگ میشه ! "
به : حسین ِ پناهی
" ... و همیشه گریه می کرد "
دلم
تنگ ِ آن دلتنگی ِ ناب است
آن بهانه ی ِ یگانه و / بالش ِ خیس
- بی قیچی ِ بی وقفه ی ِ تسلی
از جانب ِ دوست
همخانه
همسایه -
که سر برنداری هرگز
و پایان ِ لرزان ِ جهان را هم نبینی
تنهایی مطلق است و
دلتنگی گم شده است ...
کشف زن - احمد بیرانوند
دل ما نیز برایش تنگ است
پاسخحذفبر میگردم
پاسخحذفبا چشمانم
که تنها یادگار کودکی منند...
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت؟!
باب دیلان ایران را به گزارش نیویرک تایمز ببینیدhttp://www.nytimes.com/2007/09/01/world/middleeast/01namjoo.html?_r=2&ref=middleeast&oref=slogin&oref=slogin
پاسخحذفعطر گریزپای تو که می پراکند ، همه چیز رنگ اشک و شعر به خود می گیرد ولی ، ولی ... بی صورت خیس کاغذ و من .
پاسخحذفآقای سلیمی نژاد
پاسخحذفاینکه این گزارش را برایتان فرستادم برای این بود که فقط بخوانیدش. چیزی در این مایه ها که آدم بخواهد افکار مردم دنیا را در مورد چیزی به گوش بقیه برساند. برای دوستانی که در مسنجرم بودند offگذاشتم و یک دفعه یاد شما افتادم.هدفم این نبود که بگویم با او موافقم یا مخالفم. واتفاقا با این یکی هیچ کار ندارم. یک ماهی می شود که کسی سی دی به من داده و هنوز کنجکاو شنیدن همه آن نشده ام.
...
پاسخحذفحراج کردم همه رازهایم را یک جا
دلقک شدم با دماغ پینوکیو
و بوته گونی به جای موهایم
آری گلم
دلم
حرمت نگه دار
که این اشکها خون بهای عمر رفته من است
سرگذشت کسی که هیچ کس نبود
و همیشه گریه می کرد
بی مجال اندیشه به بغض های خود
تا کی مرا گریه کند؟ و تا کی ؟!
و به کدام مرام بمیرد
آری گلم
دلم
ورق بزن مرا
و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع میکند
با سلام
و عطر آویشن..
دلم امشب چه بیرنگ است
پاسخحذفدلم امشب چه پرغوغاست
دلم امشب به حکم یاد تو بر دار خواهد شد
یاد آن شبی افتادم که نوشته ات را توی راه که بودم می خواندم و هی می خواندم و هی می خواندم تمامی نداشت این حس.
پاسخحذفبیا که کارت دارم رفیق.
دلم
پاسخحذفتنگ ِ آن دلتنگی ِ ناب است
...........
کیف کردم حبیب // کمتر شعرآلود می شوم می شوم
اي پسر عيش خوش ساحتي است ساحت هستي اگر اندر آيي ونيكو بساطي است بساط باقي اگر از ملك فاني برتر خرامي ومليح است نشاط مستي اگر ساغر معاني از يد غلام الهي بياشامي اگر باين مراتب فائز شوي از نيستي وفنا ومحنت وخطا فارغ گردي. مطالبي دارم وبراي من مهمتر نظر شما لطفا بي هيج تعصب وپيش داوري و با دقت وب را مطالعه بفرمائيد منتظر نظر شما مي مانم
پاسخحذف«دلم تنگِ آن دلتنگی ِ ناب است
پاسخحذفآن بهانهی ِ یگانه و بالش ِ خیس»
و هميشه گريه ميكرد. طرفهاي ياسوج بودم كه از «محمد» خواستم آدرس «دژكوه» را برايم پيدا كند. محمد حوالهام داد به تو. و تو در دسترس نبودي. از همانجا براي «حسين» دست تكان دادم و رد شدم.
حسين، كسي كه مثل خودش بود. در فيلمها بازيگري نميكرد، خودش را ادا ميكرد. هيچوقت به قالب ديگري در نيامد. حسين يگانه بود، چه در نويسندگي و چه در ايفاي نقش. يادم ميآيد كه «سايه خيال» را پنجبار در سينما ديدم. فقط به خاطر او و قوطي كمپوتي كه توي حياط خانهشان افتاده بود. درخشيده بود و حسين خيال كرده بود خورشيد است. بارها پاي سريالهاش نشستم و براي غربت و تنهايي انسان گريستم. بارها در تنهايي به صداش گوش كردم و گريستم. حسين همچون گوگريويهاي بختياري، همه درد ودل بود. و هميشه گريه ميكرد.
جناب سلیمی
پاسخحذفچه حیف که دل تنگی ها زود گم می شود وهمه چیز رنگ عادت می گیرد !
واما بعد چند ماهی قرار است مطالبتان رابخوانم وقسمت نمی شد. امشب چندتایی
ازنوشته هایتان راخواندم.کمی درموردنامجو کم لطفی کرده بودید.مصاحبه هایش
راکه می خواندم کمی از خودمتشکرو نارسیس بود. اما شعوروحشتناکی داشت از
آن جنس که زمانه براو نخواهد بخشید.
می دانم که شما هم از یاران آینه هستید ودورادور درجریان جلو رفتن گروه آینه.
فقط نمی دانم که چرا تاکنون رویت نشده اید. به امید زیارت شمادرآینه این ماه !