از من رمقی به سعی ساقی مانده است ...
خیام
نور
از جانب من اگر بوزد
زیر پاهای تو
سایه ام
«نوروز؛ کلیشهای که دوست ندارم» - رضا قاسمی(محشر است این رضا قاسمی!)
ايرونيبازي در تاريخِ محاورهاي و نوستالژيِ دهة چهل - محمد قائد بدون فیلترینگ
سلام!این پست رو خوندم.خیلی به دلم نشست... .
پاسخحذفآقا جان این آدرس را در کامنت بگذار / بخدا من تنبلم . / بله بله ///
پاسخحذفاما این حبیب را دوست دارم اساسی // اولی را خوب یادم هست
کوتاه هم چسبید و کیف کردیم
زاستی این sms های من به دستت نمی رسد / اگر خط عوض شده خبر کن
مدت ها بود فرصت نمی کردم کامنت بذارم! آخه فرصت نمی کردم همه جاهایی که باید برم سربزنم.
پاسخحذف(اگرچه الانم اگه مامان محترم بنده بدونن بجای بررسی تست های (IBT (toefl و ردیف کردن کارهای PhD examination دارم وبلاگ می خونم و کامنت می ذارم کله ام کنده می شه!!!!) اما ناگزبرم.
باید می گفتم که معرکه اس!
لذت بردم.
کلی انرژی گرفتم حالا full of charge میرم سروقت امور دیگه زندگی :)
واقعا این پست های اخیرخیلی به دل می شینن.
فقط یه گله کوچیک دارم چطور دلتون اومد:
"سنگی برمی دارم/و پرتاب اش می کنم
به تجمّع غروبی ِ گنجشک ها/ در میان ِ درختزار ِ سپیدار" ...
take care
"داخل یک استوانه شیشهای افتادهام و مثل مشک دوغ بالا و پایین میشوم. از داخل استوانهی شیشهای، به منظرهی سلاخی گلهای اسب، نگاه میکنم. اسبها، نجیب و رام هستند. آرام سرشان را پایین میآورند. سوارهها از اسب پیاده میشوند و با خونسردی، تفنگهای خود را تو سر اسبها خالی میکنند. اسبها یکی یکی میافتند.دشت پر میشود از لاشهی اسب. سوارهها، پیاده میشوند و لاقید از محل سلاخی اسبها دور میشوند. نمیدانم باید برای اسبها دل بسوزانم یا برای سوارهها.
پاسخحذفدهنم طعم لاشهی اسب مرده میدهد. حالم از خودم به هم میخورد. از اینکه....
همه چیز دور سرم دوار شده است. میچرخد. باورم نمیشود. خودش چیزی را انکار نمیکند. مرتب میگوید، من دچار توهم شدهام. لابد همه این چیزهایی که من میبینم خواب است و چیزهایی که او میگوید بیداری است. راست میگوید، من دچار توهم هستم. من نمیخواهم فرق خواب و بیداری را بفهمم.
از داستان کوتاه دوست من اسب. زنده باشم بزودی تمام می شود. حبیب جان چطوری. از غریب الغربا خبر نمی گیری. از دل نرود هر آن که از دیده برفت یا از دل برود هر آن که از دیده برفت؟
سلام حبیب
پاسخحذفمتن لینک دادی را خواندم...خوب حتمن خواندنی بود...خواستم هم بگویم با داستان"تریلوژی شهری مرگ های..." به روزم
چقدر قصه گفتم دفعه پیش که بیایی به دیدنم اما نیامدی
پاسخحذفای بی وفا تر از گاومیش و حمیدرضا سلیمانی
ای حبیب
و ز صحبت خلق بـي وفايي مانده است
پاسخحذفدوست من برای همین حرفهایت است که دلم می خواهد بیایی و کامنتی بگذاری و ضد حالی بزنی.
پاسخحذفیادم نمی رود آن نوشته ام را که همه به به و چه چه راه انداختند.شما آمدی گفتی باز هم در همان حصار خاطره نویسی محبوس است آساره.......
خودت یادت هست؟
همان جمله شما باعث شد هزار تا ایراد از خودم پیدا کنم.به همین راحتی
از اين سايه، زير پاي دلدار خوشم آمد.
پاسخحذفبروم رضا قاسمي را بخوانم.
زكي!؟ خواندم اين محشر كبرا را، لطف كن برگرد و كامنتهاي پايين مصاحبه را هم بخوان.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفکوتاه و قشنگ بود
ترجمه ی شعر ناظم خکمت هم جذاب بود
تا...
oooooooooooooooooooooooooooo
پاسخحذف.................................................
.....................سلام.....................
....تازه های ادبی به روز شد...
....................یاعلی......................
.................................................
یقینا که محشر است ........ اما من نوروز رو دوست دارم !
پاسخحذفاسم وبلاگت بسیار زیباست ... والبته مطالبش !
هر بار که میخونم دریچه ی جدیدی برام باز می شه
پاسخحذفبه اصالت پراکندگی رسیده
حال می کنم باهاش
امروز دوستی از رضا قاسمی کتاب دیگه ای رو (وردی که بره ها میخوانند) بهم رسوند ، دارم میخونمش . این یکی هم شاهکاره ! خوندیش ؟
پاسخحذفرسمی نیست
پاسخحذفرازی نیست
ما منزل اول بوسه بودیم
که باد
جامه های سفید رفتگان را باز آورد.
حالا بپرس
بپرس هوای در تو نشستن که چه با .........؟
چه امنی
چه عیشی
چه آرامشی !
به روزم
ممنون از مرحمت شما
پاسخحذفتصوير زيبايي با شعر خلق كرديد!لذت بردم. دست مريزاد!
آفرينندگيتان مستدام
سلام.
پاسخحذفمعرفی مرغ عشق حقیقی .
در البرز شمالی و آبادی های کوهستانی ...
این بالا،
پاسخحذفآن پائین...
مگر خدایشان یکی ست که همه چیز وارونه ست؟
هر چه مهتاب صدقه دادیم، افاقه نکرد.
بگو کسی برای خدایگان
فطب نما قربانی کند بلکه خورشید را گم نکند...
وردکه بره هامیخوانند رو خوندم ....خیلی لذت بردم ، .... اینکه یه جاهائی جفت و جور نشده طبیعیه ، بداهه نوشته شده .نه؟ تک جمله های بسیار باب دلی داشت !
پاسخحذفسلام
پاسخحذفزیبا بود . ضمناً به مناسبت هفته معلم با يه شعر به روز هستم و منتظر حضور سبز شما .
می دانی آقای سلیمی نژاد
پاسخحذفگاهی برای تمرین نوشتن به این طرف آن طرف سر می زنم. گاهی شعر می شوم.گاهی کلمه می چسبانم به هم ،بعد از خواندنشان لذت می برم.
امروز به نوشته های خودم برگشتم.کامنتها را خواندم رسیدم به کامنتی از شما که برایم نوشته بودی فکر می کنی اینها را خوانده ای.
شرمسار شدم چرا که بعد از این همه مدت باید کامنت شما را ببینم.یا اگر دیده ام چرا هیچ چیزی از آن توی ذهنم نیست.مدت زیادی گذشته.
من برای کار خودم دلیل منطقی ندارم.اما هر وقت آن طور می نویسم ذهنم انگار که سرمشق داشته باشد بهتر به کار می آید.
شاید از دید شما هنوز هم دارم چرت و پرت می بافم اما یک چیزی هم توی کارگاه داستان نویسی معروفی خواندم جالب بود. این که او هم نوشتنش را با سر مشق نوشتن شروع کرد.
من می خوانمت رفیق گاهی شگفت زده ام می کنی، می شوم نظاره گر کلماتی که از ذهن تو بیرون آمده اند.
سلام آقای سلیمی نژاد
پاسخحذفبه روزم .فرصت کردید سری بزنید
پایدار باشی
به روزم
پاسخحذفمرسی
به روزم
پاسخحذفدوست دارم روی اشتباهاتم خط بکشید
با سلام
پاسخحذفاولین گردهمایی جلسات شعر جمعه های اخر ماه شمال با سخنرانی جناب اقای مهرداد فلاح و جلسه شعر خوانی و بحث و تبادل نظر در مورخ 28/2/ 1385 راس ساعت 3 بعد از ظهر در مجتمع فرهنگی پارک مادر شهرستان تنکابن برگزار می گردد. لذا از تمام دوستان شاعر برای شرکت در این گردهمایی دعوت به عمل می اید.
با تشکر
سلام حبیب جان
پاسخحذفمرسی که خبر دادی
حبیب جان برگشتم تا رسما دعوتت کنم به خوانش همون شعری که با هم خواندیم
پاسخحذفاز محبت شما ممنونم. بازم منتظرتون هستم.
پاسخحذفمرا ببخش برادر... تمام حنجره ام ویران است... تمام استخوانهایم...
پاسخحذفاين فيلمهايي كه نقد ميكنم در بازار DVD قابل خريد هستند. البته ميتوانم يك منبع خوب به شما معرفي بكنم كه از طريق ايميل فيلمها را در اختيارتان قرار ميده. از نفس افتاده هم زيرنويس فارسي نداره و من نسخه انگليسيش رو دارم. ممنون كه سر زدي. موفق باشي.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاین پست را دیوونه توام درد و بلات به جونم
تنهایی و دل نگرانی شاید یه دیوونه دیگه ساخته باشه
یه دیوونه موزون
منتظرم ...
سلام. متاسفانه لینک هایی که از نامجو هست - البته اگه منظورتو درست فهمیدم - همین هاست. البته یه لینک هم در سایت عاشقانه ها بود که اجازه نیافتم بذارم. به هر روی اهالی نت هم خیلی مایل نیستن کارهای اصلی ایشون منتشر بشه. هم اهالی موسیقی. هم آهنگ ها از رده خارج و به قولی جواد میشن و هم اینکه ضرری متوجه آقای نامجو میشه. خودم به یکی از دوستان سفارش دادم و چند وقت دیگه البوم های کاملتری از ایشون بدستم میرسه. خود ایشون هم توی این ماه یه البوم منتشر می کنن.
پاسخحذفببخشید که نتونستم کمک بیشتری کنم. بازهم در خدمتم. تا بعد.
eiwal , ajab webloge bahali dari , hal kardam , omidwaram movaffagh bashi , be site ma ham sar bezan nazar yadet nare : http://www.irtheme.com/mobile
پاسخحذفسلام!
پاسخحذفسعدی امروز تحمل کن و فردای دگر (دو ساعت پند و موعظه و تهدید در بازداشت)
سلام
پاسخحذفزیبا بود
با يه غزل به عنوان " کسی جدا شده از من شبيه يک خفاش "
به روزم و منتظر نقد شما
سلام مؤمن!
پاسخحذفسعي ساقي ظاهراً چندان افاقه نكرده است.
اول : کلی سلام و احوالپرسی و عذرخواهی از نبودن من و سپاس از بودن تو...
پاسخحذفسپس : لعنت به هرچه نور و سایه و شب ...
ای هم ریشه ، هم درد...
پاسخحذفبهار است مثلاً و این شکوفه های زخمی...
عریان برون می آید عشق ، به آواز ناهید آب چهر...
بی خبر از تازیانه های بیقرار...
ایزدان ، هنوز هم قربانی می خواهند... به سرفه ای تلخ...
دهانت را می بویند...
مرگ می راند بر دوش خاک و نگاه صبورت بر آب...
نگاهت را می روبند...
آویخته اند مرا بر این چوبۀ دار...
نگاه کن...
از این فراز ، رودخانه چه رنگین است...
چه منظره ای دارد این خط سرخ جاری تا اعماق... اعماق...
ششششششششششش
پاسخحذفمی خواهی حال بدم بهت یا لذت
کجایی حبیب یادت رفت آن جلسه را؟ قرار بود چکار کنیم؟
پاسخحذف