۱۳۸۵ مرداد ۱۹, پنجشنبه

روح

 


 



 


فارغ از مويه و هياهو


آن گوشه ها


سيگار مي كشيد


مي گفتند :


ترس است


ضعف است


عجز است


 


 


پرواز با تخته سنگ را مي ديد


فرو رفتن ِ پرواز را مي ديد


آينه ي ِ آب وشب را مي ديد


و آوازي نرم تر از دريا


در گوش اش


 مي پيچيد


با خود زمزمه كرد :


ترس است


ضعف است


اما اعجاز است


 


 


نشنيدند و


چون دود


ناپديد شد


 

۱۲ نظر:

  1. رگه هایی از جنون دارد. سنگفرش زیبایی ساخته ای با اعجاز.

    پاسخحذف
  2. متفاوت بود.

    نقد داستان آهوی خاکستری نوشته نسيم خليلی از ديدگاه فرماليسم روسی در وبلاگ کلک پيرا.

    پاسخحذف
  3. داشت می رفت سمت رازوارگی اما صراحت بیش از حد لازم اونو برگردانده بود به تختی و یکنواختی در کل خوب بو.د! شاد باشی

    پاسخحذف
  4. سلام.
    اهمال می کنی ای حبیب ، اهمال.
    با اندکی وسواس می توانست فرمی گرانسنگ باشد ، ایجاز و ابهامی که می بایست شعر را به قول ِ شکربیگی ِ عزیز در فضایی رازآمیز رها کند ، از این شعر دریغ شده است.
    کوشش برای تعر یفِ گزارشگونه ی فضا هدر داده کلیتِ شعر را.
    چه لازم است پرسوناژ ِ اصلی را فارغ از مویه و هیاهو تصویر کنی؟بند نخست باری بر دوش ِ شعر گذاشته است ، شعر از "پرواز با تخته سنگ را مي ديد" آغاز می شود و به زیباترین شکل ادامه می یابد و در پایانی باشکوه نمی گویم ختم بلکه امتداد می یابد ، گم شدنی که می تواند شانه به دیگرسوها بساید .

    پاسخحذف
  5. سلام . خوندم و استفاده کردم . شعر خوبی بود . با نظر حسین شکربیگی عزیز موافقم . زنده باشی

    پاسخحذف
  6. چیزی که ناگفته ماند راجع به زمانِ شعر است.
    حبیب نازنین
    به گمانِ من بُردِ با شعری است که در حال اتفاق می افتد:

    پرواز با تخته سنگ را مي بیند
    فرو رفتن ِ پرواز را
    آينه ي ِ آب وشب را...و "می پیچد " و می کند " و...الخ.

    در ضمن " می دید" یکبار حضورش کافی است.

    پاسخحذف
  7. یا به دلخواهِ من
    "می بیند".

    پاسخحذف
  8. سلام
    به توصیفات دوستان باید اضافه کرد که فضای جالبی داشت(محسوس بود)
    به روزم

    پاسخحذف
  9. سلام
    به توصیفات دوستان باید اضافه کرد که فضای جالبی داشت(محسوس بود)
    به روزم

    پاسخحذف
  10. مدادی
    بی کاغذ
    دراز به دراز
    افتاده
    -
    شعری
    در سر انگشتی
    پنهان شده
    -
    چشمی
    فاتحه ای می خواند
    بر مرده ای
    بی کفن . . .
    شروین شلایی

    پاسخحذف
  11. سلام ...
    با یک شعر به روزم بدرود.

    پاسخحذف