در به در پيدا كردن يك نهال ام
- از هر درختي كه باشد-
آواز مرغي كه در آسمان مي چرخد
در هواي سوزان كوير
يا پژواك صداي پرنده اي كه گذشت
در سكوت تفته ي سرم
جنازه ام را از ياد برده است
و گور مكعب مستطيلي را
مانند گودالي كرده است
كه در آن درخت مي كارند
پاي ام به جسد مي خورد و مي افتم
اما هنوز
در به در ديدن يك نهال ام
سلام دوست عزیزم
پاسخحذفوبلاگ جالبی داری
امیدوارم موفق باشی
به من هم سر بزن و حتما نظرت رو بده
فدای تو - مجتبی
بای
سلام
پاسخحذفوبلاگ خیلی قشنگی داری
خیلی ساده و زیبا
خوشحال می شم به وبلاگ من هم سر بزنی
موفق باشی
نهالها قد می کشند اما ما ازین انتظار تمام میشویم .
پاسخحذفسلام .منظورتون چی بود از:
پاسخحذفنظرم در مورد خداحافظی عوض شد! البته نه در مورد خداحافطی نکردن در مورد ...
در مورد چی پس نظرتون عوض شد؟
سلام
پاسخحذفببخشید می آمدم و می خواندم. اما مشغله ی زیاد اجازه نمی داد افکارم را متمرکز کنم و بنویسم. امروز فرصتی دست داد پس:
شعر "دوستی" من را یاد آیدا و احمد شاملو می اندازد.
خون را
از بال ِ نورسته پاك كردي
و زماني دراز
پرستاري...
شعری که به محسن و پرواز غر یب اش تقدیم کرده اید را خیلی دوست دارم. علی الخصوص آنجا که
من ولي انسانم هنوز
به اسفند ِ خويش رسيده
به من بگو
چگونه تو را در بر كشم؟
چگونه نگاه ات كنم؟
و چگونه حتي
از آه و با آه
گريه كنم؟
بعضی شعرهایتان به مینیمال میماند مثل شعر قهرمان. و باز هم همان نگاه غر یب!
خوش داشتم بدانم وقتی به آسمان نگاه می کنید زاویه ی دیدتان چند درجه است!
خسته بودم و
پير
پيرتر شدم و
خسته تر
اين خواب ها براي ِ من كوتاه اند
آن خواب ِ رؤيايي كجاست؟
.
.
.
پيرترين و
خسته ترين
.
.
.
این شعر هم داستان موجزی است.
در این میان شعر "ماه" شعر دیگری است. شاید در دستان شما این کلمات درخشانتر است...
سلام دوست عزیز !
پاسخحذفدیشب خواستم در پست قبلی تان کامنت بگذارم ولی ظاهرا مشکل داشت و نتونستم .
در مورد کامنت های معروفی اصلا قصد جسارت نداشتم . فقط کنجکاو بودم . همین .
از شعرهایی که در وب تان گذاشته اید استفاده کردم و چند تایی از آن را برای دوستی فرستادم .
در مورد شعرم هم حق با شماست . نه تنها رد پایی از پاملو در آن است بلکه فروغ هم حضور دارد .
در جایی نوشته بودم : هر گاه دل تنگ می شوم قلبم را به نغمه ی سروده های فروغ می دهم و وقتی از آن سیراب شدم ذهنم را به بازی کلمات شاملو می سپارم.
من پاعر نیستم . تنها از خواندن آنها لذت می برم و چیز یاد می گیرم . اما بعضی وقت ها داستان می نویسم .
تا بعد
سلام دوست من:
پاسخحذفنمی دانم چرا این قبیل کلمات را بسیار دوست می دارم(تفته,جنازه,گور,جسد و..)
دوست من:
ما مرده ایم
بدن مان گرم است
نمی فهمیم.
اگر من جای مرغ بودم در هوای سوزان کویر ناله سر میدادم
پاسخحذفگر چه (آواز مرغی که در آسمان می چرخد )قشنگ تر است
و من هم جای مرغ نیستم.
راستی برای شعر قهرمان هم
پاسخحذفنظر گذاشته ام ها ناصرینین جوابه منچه نیده
راستی الان در شمالی دانشگاه اعتراض به شلوغیهای دانشگاه تهران است