با کلنگی بر دوش آمد
وقتی که مزارم را دید
و حالا میان آن همه دشنه
دنبال خنجری می گردد
که به من بخشیده بود
تا عاشقانه و گنگ
روح عریان کرده ام را
س - ل - ا – خ- ی کنم
خوابم می آید و
سردم است
استخوان هایم
سگ لرزه گرفته اند
اين بغض هم
خفه می کند و
نمی شکند
حفره ی دهانم پر از خاک است
و نمی توانم
نمی توانم ف- ر- ی - ا - د بکشم
"حفره ی دهانم پر از خاک است
پاسخحذفو نمی توانم
نمی توانم فریاد بکشم"
چقدر آشناست...
وقتي سكوتم را
پاسخحذففرياد مي خوانند
ديگر چه فرق مي كند
گريه ام را چگونه تفسير كنند!
حمیدرضا سلیمانی
زیبایی در طراوت است. بهت سر می زنم. فعلا
پاسخحذفسلام...سلام...سلام
پاسخحذفآقای سلیمی نژاد عزیز
نمی دانم چرا من را به یاد کامنتهایی می اندازید برای یک دوست عزیز!
(اشتباه می کنم؟!)...
گاهی آرزو میکنم، چشم هایم میل دیدن نداشتند...
همین
و
دلت بهاری
1.
پاسخحذفاز نظرات سازنده ی شما سپاسگذارم
2.
جای کامنتهای سعید برای نوشته هایتان واقعا خالی است. می دانم که می آید.
3.
سوالم!
(سروش؟... فقط یک حس هست...می گویند حس ششم)
این بغض هم خفه می کند و نمی شکند یعنی زندگی.
پاسخحذفوحفره دهانم پر از خاک است
و نمی توانم
نمی توانم ف -ر - ی - ا - د بکشم.
یعنی زندگی مردگان!
............................................
آسمان بی ستاره امشب
هجوم بر قلب تاریک من آورده ست
که با رنگ بی رنگی اش
یکسان کند تک نقطه های امید قلبم را
و ناچار باید هم آغوش گردد
با تقدیر سیاه این قلب گریانم
با این همه حضورم در تاریکی
نفرین به روشنایی نیست
حسرت برای آن نیست
چرا که سوختن در این سرمای ناچیز
بی مقداری آسمان پر ستاره را هم بر ملا می کند .
خوابم می آید و
پاسخحذفسردم است
استخوان هایم
سگ لرزه گرفته اند
اين بغض هم
خفه می کند و
نمی شکند
نمی شکند
نمی شکند
سلام
پاسخحذفتبادل لينک مکنيد
اخبار بازيگران هاليوود وايران
http://blog.tafrihi.com
مرکز دانلود برنامه وکرک
http://www.tafrihi.ir
خبربديد
باي