ﺤــــــ ﻫــــــﻳــــــ ∙ ∙ ∙ ــــــــﻰ ــــﺴــــ من:/پاكباخته اي/آغوشي/كه هنوز تو را/ به زندگي ترجيح مي دهد. امير رضا ناصري با لحني كه جز تو كسي با آن سخن نگفته است با تلفظ واژه هايي كه فقط عطر تو را دارند پناهي را مي جويم كه به اندازه ي دستهاي ِاز هم گشوده ي تو قشنگ است وقتي به پيشواز شوق دوان مي آيي و به قدر دست نوازش موهاي ات در مماس و لمس گونه هاي من و گرمي خانه ي عاطفه بر انجماد پوست از وحشت سرماي بيرون خانه بيرون دنيا بيرون تمام هستي... و يگانگي در انتظار به دليل ساده ي كودك بودن و سرشاري شوق -زمان! تمام زمين را از حركت باز نمي داري؟- آغوش پناه من گرم است اما در خود چنبره زده تنها به من مي نگرد وقتي با دو بال باز به سوي اش مي دوم آغوش پناه من گرم است به اندازه ي دست هاي از هم گشوده ي تو... -باز هم خيال كلمه به سرچشمه ي تو برگشت!- آه از تو! آه از آغوش گشوده ي تو! -چي؟ -هيچشي!
من نقدهاي شما را براي چندشعر غير ازخودم هم خواندم و مطمئن شدم و بودم كه بر حق انتقادكرديد. دقيق و تميز و خلاصه... ساده بگويم جناب ! هيچ آفريني به اندازه ي آفرين شما بعد از خستگي كار روزانه آرامم نكرد. ساده بگويم جناب ! شما كمكم كرديد كه بتوانم بي كه درگير قوانين قبلترم باشم بنويسم و گرچه زياد موفق نبود اما تجربه اش را از شما دارم .ممنونم
پاسخحذفبه من دست نزنید
پاسخحذفمن ممنوعام
من شقایق را در آینه کُشتهام
و همانگونه که آفریدم عشق را
به آغوش خاک سپردم.
به من دست نزنید
یأس را در ریههایم نفس کشیدهام
و تاریکی سایه بر من افکند
آنگاه که آرزوهایم به من خندیدند
کُنج تنهایی را خزیدهام
و کوروار، چنگ به همه چیز زدهام
زندگی
عشق
مبارزه
به من دست نزنید
که پوسیدهام
و در آینه مُکرر شده آنچه بر من گذشته است
وقتی غروب کردم
هوا آفتابی بود
و همه میخندیدند
به من دست نزنید
که اهل اینجا نیستم.
من فرزند زَروانم
باشد که تاریکی گناهم است
به کدامین جُرم در قعر وَیل به زنجیر کشیدهاید روح مرا،
همزادم را دشمن یافتم
آنگاه که با جامه ای از مهر به پیشوازش آمدم.
"دستانم را کاشتم"
دهها بار
نرویدند
باور کنید، باور کنید
من اهل اینجا نیستم.
در آن سوی رؤیاها میزیم
و دَهشت واقعیت را
در فراسوی احساس
حس میکنم
من مغلوب ابدی زَوالم .
آری به من دست نزنید
که شکستنم
دریای تاریکی را ارزانیتان میدارد
و آنگاه است که شرمسار میشوید از خویش
آینه عریانیتان را چه مبتذل نشان خواهد داد .
آذر 1383