۱۳۸۵ مرداد ۲, دوشنبه

در عذاب ها ...

 


در عذاب ها با مني


كه تحمل كنم


كه راحتم كني


كه بگذرانم آنها را


 


 


در راحتي ها


 جاي خالي ات


حفره مي شود


فرياد مي كند


در خود فرو مي كشد مرا


 


 


در راحتي ها


يكسر سؤال مي شوم كه :


اي واي پس تو ...؟


آنگاه عذاب حسرتي كه:


 اي كاش تو...!


 


 


من امنيت نمي خواهم


من در عذاب ها


راحت ترم


 

۶ نظر:

  1. به روی چشمانم...می خوانم برای نظر

    پاسخحذف
  2. در بند ها به تنهایی شاعرانگی زیبایی شکل گرفته ولی در کنار هم نشستنشان به یک دو دوتا چار تای منطقی میرسیم که از شعریت اثر کم میکند...باشعر کوتاهی به روزم

    پاسخحذف
  3. سلام
    چه همه وقته که نیومدم اینجاااا !!!
    الان وقت ندارم همه ی پستاتو بخونم ولی این سه چارتای آخرو می خونم :این اخریه خیلی خوب بود ... اون قبلیتره عالی بود ... اون کوتاهه رو میگم ... اون بخاری اصلا خوب نبود !!! یعنی احساس می کنم زیادی سعی کردی به تجربه و دید شخصی اکتفا کنی ... من ازونایی نیستم که معتقدند هر تجربه ای ارزش شعر شدن نداره ولی برای اینکه شعرت یه شعر خوب باشه یا باید اون تجربه ناب و عالی باشه یا ساخت و زبان شعرت ... ولی این شعرت هیچ کدومو نداره ... راستی روی زبان و فرم شعرات بیشتر کار کن ... چون شعرات یه ذره محتواگرا به نظر میان ...
    اون قبلیشم بد نیس .... یعنی یه جاهاییش خوبه ولی یه جاهاییش زدی تو خاکی !!! درسته که نیما از زبون آرگو حرف زده ولی یه جاهایی از شعرت دیگه گند زدی بهش !!! اه باز قاطیمون کردی چیه وسط شعر ؟!!! ولی اون آواره عالی بود ... شکل منسجم داشت ... فقط اون لاییدن نمی ودنم ینی چی !!! فحش که نیس هست؟!!
    بقیه شو بعدا می خونم نظر می دم ... راستی طلا گرفتم !!!! مبارکم باشه !!!

    پاسخحذف
  4. من از اين شعر لذت بردم يا حبيبي

    پاسخحذف