۱۳۸۵ مرداد ۷, شنبه

پری سا

 


 


                                           به : رضا قاسمي


 


 


 


" فرشته ي ِ تنها "


آفريده نشده است


تا بشود جست و جوي اش كرد


حتي پري سا


با پسوند شباهت اش به او


نزديك ِ به او


 


 


با الفاظ و واژه ها


- در زيبايي بي نقص -


تنها مي توان قصه پرداخت


و شايد


          شايد شعر !


 


 






شايد بتواند ذرّه اي باشد از هزاران ِ او ، شايد !


 

۴ نظر:

  1. سلام عزیز...کارهای مرداد رو خوندم.....من و تو در کنار آتش ....را به عنوان یک شعر انهم بدون قسمت پایانی اش لذت بردم....آشناتر باش...فعلا

    پاسخحذف
  2. سلام حبیبی
    از این که به یک سنگواره ارزشمند از نسل غول ها دست پیدا کرده ای تبریک می گویم .
    رضا قاسمی یک نویسنده اندیشه محور است . باید چندین باره اش خواند و در آن تامل کرد . باید دید که چگونه روایت های متفاوت را به وحدت می رساند و پایان می بخشد .
    به آن دو الماس مسکون در عمق آن دریاچه فکر کن .
    به آن مرد سیاه که ترا می برد به آفریقا به شرق سیاسی .
    و بیاد بیاور وقتی کمال آن را نشاند روی صندلی و با او و مندو مثلثی ساخت .
    باور کن من دیدم دوستی را که بعد از خوانش آن بخش چگونه به هستی مرد سیاه جادویی یقین پیدا کرده بود .
    به کمال فکر کن که چگونه به ماهیت آدم ها می رسد ، انگار لایه های پیازی را از هم جدا می سازد .
    به فلیسیا به ابول ایلچی مخصوص .
    به همه چیز در ساحت قاسمی می توان اندیشید .
    و این که چگونه از ساختار اسطوره ای گذر کرد و به ساختار مدرن دست یافت .
    .
    .
    .
    حبیبی
    من با رضا قاسمی به نقش رمان و هستی او در ساحت جامعه ایران امید زیادی پیدا کردم .

    پاسخحذف
  3. قسمت اول شعرت را چه دوست دارم ...فرشته ي تنها / آفريده نشده است تا بشود جستجويش كرد... عالي بود ...

    پاسخحذف
  4. دفتر شعرت را
    كنار پنجره گذاشته اي
    و/ باد/ هنوز / برگ هاي دفتر شعرت را ورق مي زند


    اين روزها، تعداد اندكي از دوستان وبلاگ نويس را مي بينم كه نوشتن را جدي مي گيرند. بيشترشان صفحه اي گشوده اند براي درد دل و بيان سخناني كه از گفتن آن در جامعه شرم و يا ترس دارند!
    و اما حبيب سليمي نژاد:
    جدي، پركار و بي ادعا، مي نويسد. و اهميتي كه وي براي ادبيات وبلاگي، قائل است بر كسي پوشيده نيست. چه آنچا كه با نگاهي شفاف به دوستان مي نگرد. و چه آنجا كه بالندگي خود را پروانه وار شاهد است .

    حميدرضا سليماني

    پاسخحذف