۱۳۸۵ تیر ۲۸, چهارشنبه

آواره

 


در شب ِ مهتابي ِ كوير


لائيدن ِ بي اراده ي ِ ناتمام


گريز از خود


جويده ي ِ همانندان


در تعقيب ِ سايه ي ِ خويش


و چنگال ِ درد انگيز                     


بر خويشتن گشوده


تا به سحر


 


 


: معني ِ مطلق ِ آوارگي


 

۴ نظر:

  1. و پنجره اي كه
    رو به غروب جمعه باز مي شود

    پاسخحذف
  2. فعلِ پنهان و حالِ پروازت در هر سطر ذهن را فرو مي ريزد وبهتر است بگويم فرا مي ريزد انگار مي پرد و مي افتد و اتفاقاْ صداي نهفته ي شخصِ شعر است در شب مهتابي كوير كه ويران مي شود اين شخصِ آواره ،ويران(مطلق)
    فرمِ ناخودآگاه و ايماژهاي نسبتاْ خودآگاه، پيچ و مهره شده اند كه شديداْ هم ريزشي ست(مي پرد و مي افتد) و خوره ي خاكستريِ ذهني وهن زده در تعقيب و گريزي بي سرانجام از خود به سمتِ سايه ي خود كه خويشتن هم سر مي رسد و اين قصه را تا سحر ادامه مي دهد كه نهايتاْ شاعر به خود مي آيد و كار را تمام مي كند(معني ِ مطلق ِ آوارگي)
    حال اينكه شخصِ دردمند و مطلقاْ آواره در اين هياهوي ويراني، فريادش را در شبِ مهتابي كوير(نوازشگر و آرام بخش)دادخواست مي كند كه البته اين تضاد هم مي تواند وهني ديگر باشد كه در فضاي خاكستري ذهن روشن شده است.

    شعر قشنگيه حبيب جان.جمع و جور و تقريباْ كامل. منو يادِ اهواز مي ندازه
    راستي كجايي پيدات نيست؟

    پاسخحذف
  3. ضعیف است متاسفانه ... ضمنا این زبن دیگر شیره اش کشیده شده در شعر ...با مطلبی در مورد تکنیک ادبی Euphony به – روزم . پیپ قرمز

    پاسخحذف
  4. سلام دوست عزیز!
    نه بابا من شاعر نیستم تا شعری بفرستم.
    مدتیه نشستم پای دیدن فیلم های انیمشین
    معرفی 15 تا شو تموم کردم اما می خوام 5 تا 5 تا بفرستم توی صد سال تنهایی . احتمالا چند پست آینده همه ش معرفی فیلم های انیمیشن باشه
    تا بعد

    پاسخحذف