۱۳۸۵ تیر ۱۷, شنبه

نان

 


 


                                         به : آيدين


 



 


حروف را


به زمين مي پاشم


- كوير


چه نسبتي با هستي دارد ؟ -


 


واژه ها سبز مي شوند


 - و مرداب


چه نسبتي با دريا دارد ؟ -


 


واژه ها را درو مي كنم


- و حقارت


چه نسبتي با كوه دارد ؟ -


 


جمله ها خرمن مي شوند


- و سرما


چه نسبتي با تنور دارد ؟ -


 


شعرها نان مي شوند


 


 


 


شعر تجزيه مي شود


و هر جمله به اندامي مي رود


واژه ها در خون مي چرخند


و هر سلولي


پر از حرف مي شود


تا راه بيفتي


و زيباترين شعر


نه سروده كه انجام مي شود


 

۴ نظر:

  1. شعر قبلي بيشتر به دلم نشست.

    "من شعر خواهم شد
    و آنگاه نمي توانم
    خود را بنويسم

    مرا بسراييد»

    پاسخحذف
  2. سلام دوباره....دو پست اخیر رو خوندم...نحوه حرکت روایت مناسب بود اما در انتخاب کلمات متوسط بودی و در یک مورد ضعیف که می گویم ....انتخاب کلمه ...حقارت.... در ذات خود قضاوت مستقیم به همراه دارد....که به شعریت کار لطمه می زند...مثلا مرداب صفت را منتقل می کند و من می فهمم ...اما در مورد این کلمه که نقش کلیدی دارد و نسبتی معکوس با سطر بالایی...(مانند کل قسمت اول)...به من می گویی این جوری هست و تو باید این جور بفهمی صفت حقیر است همین.... در قسمت دوم هم روایت خوب بود....اما خودت یک نگاه دوباره بیانداز ایجاز در فرم ندارد...می توانی موجز تر بگویی که لذت درک شعر را بیشتر زیر دندان مزه مزه کرد...ولی در مجموع کار قبلی ات را بیشتر دوست دارم..مختصر و مفید...یک مینیمال خوب...فعلا

    پاسخحذف
  3. مرداب درياييست به خبال خود تنيده / گند كشيده ...كوه هم اگر به بلند بالايي اش ببالد / حقارتيست مدام . همه چيز ساخته ي ذهن ماست واگر نه تا ابد زمين خدا مسطح است و هوايش معمول ...

    پاسخحذف