با درود به ماياكوفسكي!
شروع ها را مي شمرم :
يك روز...
قطع مي شود
يك ، دو ، سه روز ...
و قطع...
يك ماه ...
قطع شد
يك ، دو ماه ...
و باز...
يك سال ...
و باز هم ...
آيا كسي هست
كه سال هاي ِ مرا بشمرد
و يكجا بايستد و
بگويد :
قطع!
در این که عالی بود شکی نیست
پاسخحذفولی از خودت بود یا مایا کوفسکی!؟
سلام
پاسخحذفوبلاگ زیبایی داری بهت تبریک میگم
به کتاب عشق هم سر بزن
آرزومند آرزوهایت حمید
و باز هم تبریک به پایانٍ غافلگیرکننده ات
پاسخحذفآيا كسي هست
پاسخحذفكه سال هاي ِ مرا بشمرد
و يكجا بايستد و
بگويد :
قطع!
و بایستد و
یکجا بگوید:
قطع!
زمان یا مکان؟ که البته مهم نیست
شعر رهایی ست
شعر اخرت جالب نبود ... یعنی قبلیش بهتر بود
پاسخحذفاین اخریه موسیقیشو حال نکردم ... فضاشم همینطور .. شروع ها زیاد حال نمیده ... قطع هم یه جورایی تلفظش توی شعر سخته ... اگه بعدش کسره ای چیزی داشت یه حرفی ولی تنهاییش ثقیله ...
اما شعر قبلی نسبتا خوب بود ... هر چند به نظر من سعی کرده بودی بنویسیش ... مثل اون شعری که برای کارتر نوشتی یه دفه ای تحریک نشده بودی برای نوشتن ... این نظر منه !!! کاری به درست و غلطیش ندارم و نداشته باش !!! من از کلمه ی سگ خوشم میاد !!! خودمم یه شعر دارم به اسم به قلب طپنده ی سگها !!! شاید اصلا برای همین گفتم شعرت خوبه و اگه سگ نداشت می گفتم بده !
- نكند پايان ِ تعقيب و گريز
درست مثل ِ آخر ِ تسليم است؟
به نظر من این بهترین قسمت شعرت بود ... پایانش هم زیادی منطقی بود ... به یه پایان خوب برای شعر شباهت نداشت ...
خوش باشی
یا حق
سلام دوست عزیز
پاسخحذفوبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به کلبه ی تنهایی من سر بزنید
منتظر حضور گرمتون هستم
به امید دیدار
من با اينكه عقب مي افتم اما باوركنيد از لطف شعرهايتان سر سري نخواهم گذشت شاعر !
پاسخحذف