نماينده ي هستي ِمن
اي زيبايي از دست رفته!
تو بهانه ي گريه ي من اي؟
بيهوده مي وزم
تا تو را به اين آسمان بياورم
تو خود حل شده اي
در فقدان ِ شكوه
كه بي وقفه مي بارد
تو فقط يك جزءاي
وبهانه بزرگ تر است
چرا كه حادثه ديگر است:
من گريه نكردم
گريه شدم
برای پاره به هم چسبیده مان/ در دو سیاره دور از هم/ فریادی خواهم زد/ اگر چه تو نشنوی ...
خداوندا آرامشي عطا فرما تا بپذيرم آنچه را كه نمي توانم تغيير دهم،تغيير دهم آنچه را كه مي توانم و دانشي كه تفاوت اين دو را بدانم. آمين
پاسخحذفخواندم شاعر ! ممنونم .
پاسخحذفدرووووووووووووووووووووووود بر حبیب عزیز
پاسخحذفبه نظر شخص بنده این کارت تو صفحه وبلاگت به همه می ارزید.
حرف____________________________ داریم تا حرف./ پست آخری/
با زخم دوازدهه به روزم.