۱۳۸۵ خرداد ۲۲, دوشنبه

خودخواهی

 


 


خودخواهی


جامه ی تواضع پوشید و ایثار


و فریب ام داد


 


 


من خودخواهی را می پرستم


که این همه


تو را دوست دارد!


 

۶ نظر:

  1. همواره عشق بی خبراز راه می رسد


    چونان مسافری که ناگاه می رسد

    وامی نهیم به اشک وبه مژگان تدارکش

    چون وقت آب وجاروی این راه می رسد

    پاسخحذف
  2. اههههه !!!
    تظاد ! چیه ؟!! تضادم کجا بود ؟!! تو کف میذاری ؟!!
    بعدشم ، ما اهل خراسانیم ولی اهل دود و دم نیستیم !!! این اصطلاحاتو باید تو و امثال تو معتادای شیره ای بلد باشین!!! ( چشمک ! )

    پاسخحذف
  3. و اما نقد شعرات ... !!!
    شعر اولت سعی کردی خواننده رو گول بزنی ! اصلا حال نکردم . یعنی ایثار جوری اومده که آدم فکر کنه نهاد جمله ی فریبم داده بعد با خودش بگه اون و چیکار می کنه اون وسط ؟!! این به یه دستی شعرت ضربه می زنه . ازین رند بازیها دیگه در نیار !
    شعر کویرت هم معمولی بود . یعنی ایراد خاصی نداشت ولی خیلی طراوت هم نداشت . در عین حال توصیفات نسبتا جدید بودند اما چندان زیبا نبودن ! یعنی در همون یک کلمه که گفتم معمولی بود ...

    پاسخحذف
  4. اصلا با تضاد موافق نیستم حببیب .
    استفراغ برای من بیشتر حس ناتوانی و استیصال رو داشت . اونقدر گریه کردم و توجه نشده که حالا با غیط گریه هامو استفراغ می کنم ... بغضمو بالا میارم .
    اون تردید هم از نبود عشق نیست . من عاشق اون شخصم اما از بس اون بی توجهه که شک می کنم ازش نفرت نداشته باشم ... اما در عین حال که ازش بخاطر این کاراش متنفرم دیوانه وار دوسش دارم !!! بخش دوم هم برای همین با ستاره جدا شده ... چون اصلا می تونه یک شعر دیگه باشه !
    یعنی ارضا نشدنم رو ازین عشق می گم ... و اینکه چشام داره منفجر میشه !!!
    ولی بنظر خودم متضاد نیومد ... یعنی اگه می گفتی بخش یک و دو با هم هماهنگ نیستن راحت تر می پذیرفتم
    اما اسم شعر .. شاید حق با تو باشه ... سلیقه ایه دیگه ...

    پاسخحذف
  5. آره جون حبیب جدی گفتم !
    اگرم همچین قصدی نداشتی بازم به نظر من اون دو تا و موسیقی جالبی ندارن اول شعر تو اصلا به موسیقی شعر و روانیش فکر نمی کنی حبیب
    اون خودخواهی هم جالب نیس چون آدم تو نگاه اول میمونه که ی نکره است یا ی مصدری !!! ( زیاد جدی نگیر !!! )

    پاسخحذف